وحشی بافقی- غزل شماره 147
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود
در تصرّف چون نمیآورد حُسنت مُلکِ دل
این حَشَر بردن به اقلیم شکیبایی چه بود
مشکلی دارم بپرسم از تو یا از یارِ تو
جلوهٔ خوبی چه و منعِ تماشایی چه بود
بود چون در کیشِ خوبی عیبِ عاشق داشتن
جرمِ چشمِ ما چه باشد عرضِ زیبایی چه بود
گشته بودم مستعدِّ عشق، تقصیر از تو شد
آنچه باشد کم مرا زاسبابِ رسوایی چه بود
از پی رم کرده آهویی که پنداری پرید
کس نمیپرسد مراکاین دشت پیمایی چه بود
گر مرا میکرد بدخو همنشینیهای خاص
وحشی اکنون حال من در کنجِ تنهایی چه بود