چون زمین از گلیم گرد آلود

نظامی گنجوی – هفت پیکر – شماره 58

کشتن بهرام وزیر ظالم را

چون زمین از گلیم گرد آلود

سایه ی گل بر آفتاب اندود

شه درین خشت خانه ی خاکی

خشت نمناک شد ز غمناکی

راه می‌جست بر مصالح کار

تا ز گل چون برد درشتی خار

درجفای جهان نظاره کنان

مصلحت را به عدل چاره کنان

چون ز کار وزیرش آمد یاد

دست از اندیشه بر شقیقه نهاد

تا سحرگه نخفت ازآن خجلی

دیده بر هم نزد ز تنگدلی

چون درین کوزه ی سفال سرشت

چشمه ی آفتاب ریحان کشت

شه چو باران رسیده ریحانی

کرد بر تشنگان گل افشانی

داد فرمان که تخت بار زنند

بر در بارگاه دار زنند

عام را بار داد و خود بنشست

خاصگان ایستاده تیغ به دست

سربلندان ملک را بنشاند

عدل را ناقه بر بلندی راند

جمع کرد از خلایق انبوهی

برکشید از نظارگان کوهی

آن جفاپیشه را که بود وزیر

پای تا سر کشیده در زنجیر

زنده بر دار کرد و باک نبرد

تا چو دزدان به شرمساری مرد

گفت هرک آن‌چنان سرافرازد

روزگارش چنین سراندازد

از خیانتگریست بدنامی

وز بدی هست بد سرانجامی

ظالمی کآنچنان نماید شور

عادلانش چنین کنند به گور

تا نگویی که عدل بی یار است

آسمان و زمین بدین کار است

هر که میخ و کدینه پیش نهاد

کنده بر دست و پای خویش نهاد

پس از این داوری نمای بزرگ

یاد کرد از سگ و شبانه و گرگ

وآن شبان را بخواند و شاهی داد

نیک بختی و نیک خواهی داد

سختی از کار مملکت برداشت

بر کسی زوردست کس نگذاشت

تا نه بس دیر از چنان تدبیر

آهنش زر شد و پلاس حریر

لشگر و گنج شد بر او انبوه

این ز دریا گذشت و آن از کوه

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها