نظامی گنجوی – هفت پیکر – شماره 33
در چگونگی هفت گنبد
چونکه بهرام کیقباد کلاه
تاج کیخسروی رساند به ماه
بیستونی ز ناف ملک انگیخت
کآنچه فرهاد کرد ازو بگریخت
در چنان بیستون هفت ستون
هتف گنبد کشید بر گردون
شد در آن باره فلک پیوند
بارهای دید بر سپهر بلند
هفت گنبد درون آن باره
کرده بر طبع هفت سیاره
رنگ هر گنبدی ستارهشناس
بر مزاج ستاره کرده قیاس
گنبدی کو ز قسم کیوان بود
در سیاهی چو مشک پنهان بود
وآنکه بودش ز مشتری مایه
صندلی داشت رنگ و پیرایه
وآنکه مریخ بست پرگارش
گوهر سرخ بود در کارش
وآنکه از آفتاب داشتش خبر
زرد بود از چه؟ از حمایل زر
وآنکه از زیب زهره یافت امید
بود رویش چو روی زهره سپید
وآنکه بود از عطاردش روزی
بود پیروزهگون ز پیروزی
وآنکه مه کرده سوی برجش راه
داشت سرسبزیی ز طلعت شاه
برکشیده بر این صفت پیکر
هفت گنبد به طبع هفت اختر
هفت کشور تمام در عهدش
دختر هفت شاه در مهدش
کرده هر دختری به رنگ و به رای
گنبدی را ز هفت گنبد جای
وز نمودار خانه تا به فریش
کرده همرنگ روی گنبد خویش
روز تا روز شاه فرخ بخت
در سرای دگر نهادی رخت
شنبه آنجا که قسم شنبه بود
وآن دگرها چنان کز آن به بود
چون به نیروی رأی فرزانه
مجلس آراستی به هر خانه
هر کجا جام باده نوشیدی
جامه همرنگ خانه پوشیدی
بانوی خانه پیش بنشستی
جلوه برداشتی ز هر دستی
تا دل شاه را چگونه برد
شاه حلوای او چگونه خورد
گفتی افسانه های مهرانگیز
که کند گرم شهوتان را تیز
گر چه زینگونه برکشید حصار
جان نبرد از اجل به آخر کار
ای نظامی ز گلشنی بگریز
که گلش خار گشت و خارش تیز
با چنین ملک ازین دو روزه مقام
عاقبت بین چگونه شد بهرام