نظامی گنجوی – هفت پیکر – شماره 2
در نعت پیغمبر اکرم(ص)
نقطه ی خط اولین پرگار
خاتم آخر آفرینش کار
نوبر باغ هفت چرخ کهن
درةالتاج عقل و تاج سخن
کیست جز خواجه مؤید رای
احمد مرسل آن رسول خدای
شاه پیغمبران به تیغ و به تاج
تیغ او شرع و تاج او معراج
امی و امهات را مایه
فرش را نور و عرش را سایه
پنج نوبت زن شریعت پاک
چار بالش نه ولایت خاک
همه هستی طفیل و او مقصود
او محمد رسالتش محمود
ز اولین گل که آدمش بفشرد
صاف او بود و دیگران همه درد
وآخرین دور کاسمان راند
خطبه خاتمت هم او خواند
امر و نهیش به راستی موقوف
نهی او منکر امر او معروف
آنکه از فقر فخر داشت نه رنج
چه حدیثیست فقر و چندان گنج؟
وآنک ازو سایه گشت روی سپید
چه سخن سایه وآنگهی خورشید؟
ملک را قایم الهی بود
قایم انداز پادشاهی بود
هر که برخاست میفکندش پست
وآنکه افتاد میگرفتش دست
با نکو گوهران نکو میکرد
قهر بد گوهران هم او میکرد
تیغ از این سو به قهر خونریزی
رفق از آن سو به مرهمآمیزی
مرهمش دلنواز تنگ دلان
آهنش پایبند سنگدلان
آنک با او بر اسب زین بستند
بر کمرها دوال کین بستند
اینک امروز بعد چندین سال
همه بر کوس او زنند دوال
گرچه ایزد گزید از دهرش
وین جهان آفرید از بهرش
چشم او را که مهر ما زاغ است
روضه گاهی برون ازین باغ است
حکم هفصد هزار ساله شمار
تابع حکم او به هفت هزار
حلقهداران چرخ کحلی پوش
در ره بندگیش حلقه به گوش
چار یارش گزین به اصل و به فرع
چار دیوار گنج خانه ی شرع
زآفرین بود نور بینش او
کآفرینها بر آفرینش او
با چنان جان که هر دمش مددیست
ز زمین تا بآسمان جسدیست
آن جسد را حیات ازین جانست
همه تختند و او سلیمانست
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
رطبتر ز نخل خشک افشاند
معجزش خار خشک را رطبست
رطبش خار دشمن این عجبست
کرده ناخن برای انگشتش
سیب مه را دو نیم در مشتش
سیب را گر ز قطع بیم کند
ناخنه ی روشنان دو نیم کند
آفرین کردش آفریننده
کین گزین بود و او گزیننده
باد بیش از مدار چرخ کبود
بر گزیننده و گزیده درود