عقد پیوند این سریر بلند

نظامی گنجوی – هفت پیکر – شماره 18

آغاز سخن

عقد پیوند این سریر بلند

این چنین داد عقد را پیوند

که چو بهرام‌گور گشت آگاه

زآنچ بیگانه‌ای ربود کلاه

بر طلب کردن کلاه کیان

کینه را در گشاد و بست میان

داد نعمان منذرش یاری

در طلب کردن جهانداری

گنج از آن بیشتر که شاید گفت

گوهر افزون از آنکه شاید سفت

لشگر انگیخت بیش از اندازه

کینه‌ور تیز گشت و کین تازه

از یمن تا عدن ز روی شمار

در هم افتاد صدهزار سوار

همه پولاد پوش و آهن خای

کین کش و دیو بند و قلعه گشای

هر یکی در نورد خود شیری

قایم کشوری به شمشیری

در روارو فتاد موکب شاه

نم به ماهی رسید و گرد به ماه

ناله کرنای و رویین خم

در جگر کرده زهره‌ها را گم

کوس رویین بلند کرد آواز

زخمه بر کاسه ریخت کاسه‌نواز

کوه و صحرا ز بس نفیر و خروش

بر طبق های آسمان زد جوش

لشگری بیشتر ز مور و ملخ

گرم کینه چو آتش دوزخ

پایگه جوی تخت شاه شدند

وز یمن سوی تختگاه شدند

آگهی یافت تخت گیر جهان

کاژدهایی دگر گشاد دهان

بر زمین آمد آسمان را میل

وز یمن سر برآورید سهیل

شیر نر پنجه برگشاد به زور

تا کند خصم را چو گور به گور

تخت گیرد کلاه بستاند

بنشیند غبار بنشاند

نامداران و موبدان سپاه

همه گرد آمدند بر در شاه

انجمن ساختند و رای زدند

سرکشی را به پشت پای زدند

رای ایشان بدان کشید انجام

که نویسند نامه بر بهرام

هر چه فرمود عقل بنوشتند

پوست ناکنده دانه را کشتند

کاتب نامه ی سخن پرداز

در سخن داد شرح حال دراز

نامه چون شد نبشته پیچیدند

رفتن راه را بسیچیدند

چون رسیدند و آمدند فرود

شاه نو را زمانه داد درود

حاجیان دل به کارشان دادند

بار جستند و بارشان دادند

داد بهرام شاه دستوری

تا فراتر شوند ازآن دوری

پیش رفتند با هزار هراس

سجده بردند و داشتند سپاس

آن کزان جمله گوی دانش برد

بر سر نامه بوسه داد و سپرد

نامه را مهر برگشاد دبیر

خواند بر شهریار کشور گیر

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها