روزی صدای آه و ناله ی بیماری توجه حکیم باشی را به خود جلب کرد.
حکیم باشی دید که بیماری از درد گلایه می کند و می خواهد خارج از نوبت معاینه شود . بیماران دیگر هم قبول کردند که نوبت او جلو بیافتد وقتی دکتر از او علت ناله اش را پرسید ، بیمار گفت : من هم موی سرم درد می کند و هم معده درد دارم!
حکیم باشی تعجب کرد و گفت : تا به حال ندیده بودم که کسی مو درد داشته باشد اما برای معده ات می توانم کاری کنم . بیمار نگذاشت حکیم حرفش را تمام کند و گفت : معده ام که مهم نیست فکری به حال موی سرم بکنید! حکیم باشی گفت : قبلاً هم این دردها را داشتی ؟ بیمار گفت: نه ! حکیم گفت : شاید غذای ناجوری خورده ای . بیمار گفت : چیز چندانی که نخوردم . اما صبح ، زنم نان پخته بود و در تنور گذاشته بود که ناگهان همه ی نان ها سوخت . من که دلم نمی آمد نان ها را دور بریزیم همه ی آنها را که دومَن می شد خوردم و معده ام به سوزش افتاد . انگار در معده ام آتش ریخته بودند من هم رفتم و دومن یخ خوردم !
حکیم باشی خندید و به فکر فرو رفت و گفت : من که نمی دانم چه دارویی به تو بدهم ” نه ناخوشیت به ناخوشی آدم می بره ، نه غذایت به غذای آدمیزاد ” .
از آن به بعد درباره ی کسی که رفتار و اخلاقش با دیگران تفاوت داشته باشد ، گفته می شود که نه ناخوشیش به ناخوشی آدم می بره و نه غذایش به غذای آدمیزاد !
واژگان کلیدی : یک داستان درباره،معنای،معنی،چیست،یعنی چه،یعنی چی،چیه،در مورد توضیح تعریف،داستان کوتاه،داستانک،قصه،به چه معناست،را توضیح دهید،ریشه تاریخی،تاریخچه،حکایت،مورد موارد استفاده.