سر که ندارد ز تو سودا به گور

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 98

سر که ندارد ز تو سودا به گور

دیده که بیند نه به روی تو کور

نی چه خطا رفت کدامین سراست

کز نمک لعل تواش نیست شور

جمله عوالم به تو باشد عیان

نور رخت گشته نهان از ظهور

دیده ی خفاش چه و نور مهر

طاقت پروانه چه و نار طور

مرده دلا قبر تن خاکی است

زنده شو از عشق و درآی از قبور

زین مَلَکاتت چه مَلَکها چه مُلک

تبرز ماذا حصل فی الصدور

این که برت نور شد از ظلمت است

قاعده ی باصر مخروط نور

مایه ی ظلمت ز صور دور کن

تا شنود گوش دلت نفخ صور

ای که شنیدی که از او نیست شر

رمز به آن ست که نبود شرور

ز آینه ی دل اگرت رفت زنگ

زنگیت اندر نظر آید چو حور

از دل خود دیدنش اسرار جوی

خیر زیاراتک فقد المزور

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها