حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 84
پارسایان ریایی ز هوا بنشینند
گر به خاک در میخانه چو ما بنشینند
پرگشایان ز کمانخانه ی ابروت سهام
بگذشتند ز دل تا به کجا بنشینند
تو شه حسنی و عار آیدت از من باری
خسروان کی شده با رند و گدا بنشینند
پارسایان مژه را در حق چشم بیمار
گو به محراب دو ابرو به دعا بنشینند
هست هر روزه اگر گرد رهت مرغ همای
کی به فرق چو من بی سر و پا بنشینند
صوفی آسا دل و جان کسوت موسی طلبند
گو که در حلقه ی آن زلف دو تا بنشینند
راست شو ساقی و بر رغم مخالف می ده
تا جوانان عراقی به نوا بنشینند
سبزپوشان خط لعل اگر رحم آرند
بر لب آب بقا کامروا بنشینند
طایرانی که پریدند ز طرف بامت
کی به بام حرم و باب صفا بنشینند
جلوه ای ده سخن اسرار که در کتم خفا
شاهدانی به چنین حسن چرا بنشینند