آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 48

آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت

یارب ز سرم سایه ی لطفش ز چه وا داشت

زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی

پیغام به دل سوخته ای باد صبا داشت

آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم

از خوان طرب خون جگر قسمت ما داشت

روزی که زدندی همگی ساغر عشرت

ساقی ازل بهره ی ما جام بلا داشت

یکجا غم یاران وز یکسو غم دوران

ای بخت ندانم سر شوریده چها داشت

بی پا و سرانت همه سرخیل جهانند

عشق تو همانا اثر بال هما داشت

یاقوت سرشکم به رهت خونشده دل بود

تا ره زندت آب همین دیده به جا داشت

چون نیستمی درخور دیدار تو ای کاش

ره بود به آنم که رهی سوی شما داشت

هر تیر نگه جسته ز شست تو نشسته

در دل مگر آن خاصیت تیر قضا داشت

راندی ز در خویش چو اسرار حزین را

میرفت و به حسرت نگهی سوی قفا داشت

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها