خطت دمید و هنوزت سری ز ناز گران است

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 47

خطت دمید و هنوزت سری ز ناز گران است

که بر رخ تو خط بندگی ساده رخان است

فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو

خوش آن دلی که دراین حلقه اش سری به میان است

ز دست دوست دشمن نواز چون نخورم خون

که نیست با من مسکین چنانکه با دگران است

چو باد عمر گذشت و مرا به خاک ره او

هنوز دیده ی امید باز و دل نگران است

چونقطه دایره ی محنتم محیط چو پرگار

به دور من غم دوران مدام در دَوَران است

ز داغ هجر چنانم که گر به باغ جنانم

به دیده هر سر برگیش بی تو نوک سنان است

کند کمان به کمین زه زهی سعادت صیدی

که شوخ غمزه و ابروی اوش تیر و کمان است

رسید موسم اردیبهشت ساقی گلرخ

بیار باده ی گلفام اگر چه خود رمضان است

گدای پیر مغان را ز خسروی چه تفاخر

که ملک و شوکت شانش بدیده شوکه نشان است

خدای را مددی خضر راه و هادی اسرار

دلیل راه شو او را که او ز نو سفران است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها