دل و جانم فدای حضرت دوست

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 32

دل و جانم فدای حضرت دوست

نی، فدای گدای حضرت دوست

هر دمی صد جهان ز جان خواهم

تا فشانم به پای حضرت دوست

چشم فتّان او بلای دل است

دل فدای بلای حضرت دوست

هست پاداش نیستی هستی

نیست شو در هوای حضرت دوست

گر فنا شد وجود ما گو شو

باد دائم بقای حضرت دوست

از دل و دین و هست و نیست برست

هر که شد مبتلای حضرت دوست

با سگ کویش آنکه انس گرفت

شد سوا از سوای حضرت دوست

هر که را کشت خونبهایش شد

ای فدای بهای حضرت دوست

خلد و کوثر به جرعه ای بفروش

غیر مگزین به جای حضرت دوست

دیر جویان و هم حرم پویان

همه رو در سرای حضرت دوست

جمله زیر لوای رحمت بین

خاصه اهل ولای حضرت دوست

گاه جامم به لب گهی جانم

تا چه باشد رضای حضرت دوست

دم عیسی گرفت باد سحر

از دم جانفزای حضرت دوست

گشت اسرار از سرایت فیض

مرغ دستانسرای حضرت دوست

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها