پا مانده در گِل، در سرزمینی

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 169

پا مانده در گِل، در سرزمینی

جا کرده در دل، مهر حبینی

کارم فتاده با شوخ چشمی

دارم نیازی با نازنینی

زد حاصلم برق ای خرمن حسن

رحمی بفرما بر خوشه چینی

ای ابر رحمت لب تشنگی چند؟

وی برق سرکش تا کی به کینی؟

بر آستان نی باری است باری

زان بوستان نی گل آستینی

عشقم در آفاق آوازه افکند

حسن چنان راست عشق چنینی

یارب چه باشد کز در درآید

پیک عنایت از پاک بینی

ای سالک ره از خود خبر دار

بس رهزنت هست در هر کمینی

ساقی بفرما فکر خمارم

مشکل شود حل از خم نشینی

از زلف و رویت آمد پدیدار

در چشم زاهد کفری و دینی

ابروی طاقت هر کس که دیدی

حسن آفرین را کرد آفرینی

در وادی عشق افتاد اسرار

نه خضر راهی نه هم قرینی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها