نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 165

نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی

که حقیقت تو ناید به عقول ما، کماهی

ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده

که نمیکنی تو گاهی به من گدا نگاهی

منما جفا و کینه بنمای بی قرینه

حذری ز سوز سینه که کشم ز دستت آهی

بگذشت عمر و تا چند ز بیم طعن دشمن

به رهی رود نگار و من بینوا به راهی

تو بریز خون و مندیش به این صباحت از حشر

که نیاید از دل کس که به این دهد گواهی

همگی سفید روز و به کنار سبزه خرم

من و اشک سرخ و روز سیهی و رنگ کاهی

چه زیان ملازمان را که تفقدی نمایند

به گدا که نیست بارش به حرم سرای شاهی

من اگر نه در شمارم به رهش امیدوارم

که ز تاجور فقیری بنهم به سر کلاهی

تو مزن مرا به خنجر تو مرا مران از این در

که به جز در تو دلبر نبود مرا پناهی

که چنین شدی بدآموز تو را به حق اسرار

که ز حال او نپرسی ز نسیم صبحگاهی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها