از مژه گر چشم مستت دست در خنجر زده

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 162

از مژه گر چشم مستت دست در خنجر زده

نیست بدمستی عجب زان مست کو ساغر زده

برزده آن آتش طلعت به فردوس نعیم

طاق ابرو حسنش از خورشید بالاتر زده

ابروی او آبروی ماه نو را ریخته

شمع از آزرم رویش خویش بر آذر زده

خط بطلان زان قد چون نیشکر کلک قدر

بر الفهای قد سیمین بران یکسر زده

ای بت چین! تیر مژگانت خطا هرگز نرفت

چون خور، آسان گرچه در هر لحظه تیرت پرزده

مشت خاکی را نباشد دلربایی اینهمه

کیست این یارب ز روی گلرخان سر بر زده

آنهمه غوغا که در محشر شود نبود عجب

شورش از سودای زلفش در سر محشر زده

در فلک خرگاه مهر از ماه بالاتر زنند

وین هلال ابرویش از مهر و مه برتر زده

طوطی گویای اسرارم شکرریزی کند

گوئی از نوش لبت منقار در شکر زده

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها