صبحگاهان به سوی خانه ی خمّار شدم

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 142

صبحگاهان به سوی خانه ی خمّار شدم

سرکشیدم دو سه پیمانه و از کار شدم

نور آن مهر زهر ذره نمودارم شد

که اناالحق شنوا از در و دیوار شدم

چنگ در دامن دلدار زدم دوش به خواب

بود دستم به دل خویش که بیدار شدم

آب هر روی جمیلی ز جمالش نم یم

عکس او بود هر آنی که بدو یار شدم

هر خم زلف که بر گونه ی گلگونی بود

دام صیّاد ازل بود گرفتار شدم

شیشه ی باده بده تا شکنم شیشه ی نام

بیخودم کن که ملول از سر و دستار شدم

سالها بود که اسرار بمارخ ننمود

شکرللّه که دگر محرم اسرار شدم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها