حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 135
برد رویت هوس رؤیت گل از یادم
کرد سرو قدت از سرو چمن آزادم
خط و خال تو چو بر لوح دلم نقش ببست
نقش هر صورت زیبنده ببرد از یادم
به جز از درس غم عشق نیاموخت مرا
روز اول که سبق پیش نهاد استادم
آتشین روی تو با آنکه شدش زلف حجاب
کرد خاکسترم و داد دگر بر بادم
آن چنانم به قفس رام که دایم نالم
که مبادا کند از دام رها، صیادم
خاک پایت مگر امداد کند ور نکند
بکند از غمت این سیل مژه بنیادم
مدت هجر به انجام نیامد اسرار
نیست یک شب که به انجم نرسد فریادم