هست در سینه سل بدیده سبل

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 130

هست در سینه سل بدیده سبل

زین طعامی که کرده خصم دغل

گه شدش یوم لیل و لیلش یوم

بوم آسا زهی ضلال و زلل

گه ز امکان برد به واجب پی

گه نهد از حدوث طرح جدل

آنکه از هستیش نمود اثبات

بیند امکان حدوث وضع علل

آنکه لیل و نهار با لیلی است

بنگرد کی به ربع و دمنه و تل؟

نی چه گویم چه جای اثبات است

هست اثبات ماسوی اعقل

هستی سازج است و وحدت صرف

دو نماید به دیده ی احول

یک مسمّی است خرفه کش خوانند

بلبن و برفه، بر بهن، بوخل

عین ما عین غیر از ره عین

بصل از هستی است عین بسل

هیچ تغییر نیست در معنی

گر چه صورت همی شود مبدل

گر چه نبود مثال هستی و هست

ترک تمثال بی مثال امثل

لیک وهم و خیال را قوتی

گر رسانی چو عقل هست اعدل

کان و ارکان و جن و انس و فلک

ملک و دیو و تاوک و تاول

هستی این همه به رنگ همه

ضو بر آبگینه ها به مثل

گه نَفَس، نَفس صورت صوت است

گه جمالش نقاب بند جمل

گر بپویی تو هر عدد را نیست

جز یکی در قوامشان مدخل

نقطه شد خط و خط بسیط و بسیط

به بسیط و به مؤتلف منحل

باز در کسوت و حروفش بین

ابتث و ابجد، ایقغ و اوبل

خواهی ار سر لوح بشناسی

تا شود مشکل تو از این حل

نصف کن لوح و یک نگاه بکن

ضرب در ضلع و ضلع نیم افضل

وفق ضلع مربعات نگر

همچو آب بقا به هر جدول

همه اطوار وفق بین اضلاع

چون شئون خدای عز و جل

آن و رسم زمان بی سر و بن

آن سیال و آن نه آن مفصل

مشعل آتشی به دور انداز

که کند رسم دایره مشعل

قطره خطی شود ز سرعت سیر

چون شود از محیط خود منزل

عکس را گر بری به صد مرآت

عکس آخر بود همان اول

آن کسانی که خالی از عشقند

هم کالانعام بود بل هم اضل

هر که را در سر است عشق اسرار

سرّ هذا الحدیث عنهم سل

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها