گر مه من برافکند از رخ خود نقاب را

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 13

گر مه من برافکند از رخ خود نقاب را

گوشه‌نشین کند ز غم، خسرو آفتاب را

خال سیه مگو بر آن، لعل گران‌بها بود

جوهری ازل زده، نقطه ی انتخاب را

تاب و توان ربوده‌ای، از دل ناتوان من

تا به رخت فکنده‌ای، سنبل پر ز تاب را

خواهی اگر تو بنگری، پیش رخش فنای خلق

بین بر تاب مهر او آب و جمد مذاب را

کرده نهان مه مرا غیر چو ابر تیره‌ای

بار خدا ازاله کن، از برم این سحاب را

بهر زکوة حسن خود، بوسه‌ای از لبش نداد

آه! چه شد که محو شد نام و نشان ثواب را؟

لشکر غم ز هر طرف، بهر هلاک بسته صف

ساقیِ سیم‌ساق کو تا بدهد شراب را

حاصل مدرسه بجز، قال و مقال هیچ نیست

اسرار زین سپس کنم رهن به می کتاب را

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها