حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 126
زدی مشاطه ات شانه به سنبل
که می آرد صبا بوی قرنفل
ببین از تاب می بر عارضش خوی
چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
چه سازم با دلی کو را نباشد
نه تاب التفات و نی تغافل
زدندی خوشه چینان تو آتش
مرا در خرمن صبر و تحمل
چو گلشن را کند تاراج گلچین
چه باشد حالت بیچاره بلبل
حکیما ای محال اندیش بنگر
به دور عارضش ز اشکم تسلسل
به پاداش دعایم ناسزا گفت
تذللنا له زاد التذلل
چو میدانی دوای درد اسرار
چرا در چاره اش داری تعلّل