ایزد بسرشت چون گِل ما

حاج ملاهادی سبزواری – غزل شماره 12

ایزد بسرشت چون گِل ما

مهر تو نهفت در دل ما

باز آی که رونقی ندارد

بی شمع رخ تو محفل ما

چون هست ندیم در بر آن گل

گل را ببر از مقابل ما

از دیده ز بس که خون فشاندیم

در خون دل است منزل ما

صیدم کرد و نگفت چون شد

آن طایر نیم بسمل ما

ترسم که ز فیض زاهدان را

شامل شود اجر قاتل ما

یکجو مهری نگشته جز جور

زان خرمن حسن حاصل ما

از میکده گر دری گشاید

نگشوده ز درس مشکل ما

اسرار ره جنون گرفتیم

کان طره شود سلاسل ما

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها