تا دور از آن نگار دلارا نشسته ایم
رخ از همه نهفته و تنها نشسته ایم
بودیم ما به کوی وفا همنشین ولیک
او رفت و ما هنوز همانجا نشسته ایم
آشفته خاطریم ز طوفان حادثات
مانند موج بر سر دریا نشسته ایم
از داغ سینه سوز دلم کس خبر نشد
دور از نظر چو لاله به صحرا نشسته ایم
بر من مبر ز ترک کمانت گمان بد
بال و پرم شکسته که از پا نشسته ایم
در وحشت سیاهی این شام دیرپای
تا سر زند سپیده ی فردا نشسته ایم
در گلشن امید به جز خار و خس نماند
محنت زده به ماتم گلها نشسته ایم
باز آ و بین که بهر نثار تو صالحی
جان را به کف گرفته مهیا نشسته ایم
واژگان کلیدی : آیة الله حائري سمناني،اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،صالح سمناني.