شعری از محمد ابراهیم لگزیان

 

در گرگ و میش لحظه‌ها شب را رها کرد

آهسته در آیینه خود را جا‌به‌جا کرد

تقدیر، گیس دختر این قصه را نیز

امشب برید و در دل توفان رها کرد

بی‌آن که داماد خودش را دیده باشد

بیچاره خود را وارد این ماجرا کرد

دیگر برایش خوب و بد فرقی نمی‌کرد

چیزی نگفت و دست و پایش را حنا کرد

وقتی که دید این قصه پایانی ندارد

نفرین دنیا را نثار کدخدا کرد

می‌خواست شاید از خودش چیزی بگوید

می‌خواست شاید گریه او را مبتلا کرد


واژگان کلیدی:اشعار محمد ابراهیم لگزیان،نمونه شعر محمد ابراهیم لگزیان،شاعر محمد ابراهیم لگزیان،شعرهای محمد ابراهیم لگزیان،شعری از محمد ابراهیم لگزیان،یک شعر از محمد ابراهیم لگزیان،غزل غزلیات غزل های غزلی از محمد ابراهیم لگزیان،محمد ابراهيم لگزيان،محمدابراهیم لگزیان.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها