شعر نخست :
کودکیام را سنجاق کرده ام به جوانیام
و دوچرخه سبزم آن پایین صفحه
مدام تاب میخورد .
من آویزانم از یک دست
به یای آخر تنهایی
که همه کودکی از آن ترسیدم
دروغ میگفتند !
روزگار پیرمان نمیکند
آدمها تنهایند !
بشمار
تو روزهای تقویم را
من موهای سپیدم را
یکی از همین روزها دست میکشم از تنهایی
و سقوط میکنم از آن بالا
و میپرم روی دوچرخهی هفت سالگیام
من کوچک نمیشوم ، دور میشوم !
شعر دوم :
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته است .
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است
تو را هر شب درون خواب میبینم
تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه میچینم
و وقتی از میان کوچه میآیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم
به خود آرام میگویم : دوباره خواب میبینم
دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا
من دسته های نرگس دی ماه را
در راه می چینم .
شعر سوم :
تمام حرف دلم را به باد خواهم گفت
که وقت رفتن از این کوچه با خودش ببرد
و از فضای دلم
هر چه مانده از این درد
به دور می ریزم
به باد خواهم گفت :
برای سقف دلم که به چکه افتاده است
دوباره عایقی از اعتماد تن بخرد
هنوز در سفرم
از نگاه تو تا دل
و باد ، شاید باد
مرا به مقصد چشم تو رهنمون باشد .
تمام حرف دلم را
به باد خواهم گفت
و خوب می دانم
که آبروی دلم هم به باد خواهد رفت !
واژگان کلیدی: اشعار لیلا مومن پور،نمونه شعر لیلا مومن پور،شاعر لیلا مومن پور،شعرهای لیلا مومن پور،شعری از لیلا مومن پور،یک شعر از لیلا مومن پور،شعر نو لیلا مومن پور،ليلا مومن پور.
سلام و عرض ادب و احترام واقعا اشعار خود شما بسیار زیباست ففط و فقط کسی که تجربه عاشقی را داشته میتواند اشعاری زیبا و پر از احساس را اینچنین به رشته تحریر در اورد دست مریزاد
سیدرضا حسینی هستم همکلاس شما واقعا هر وقت دلم میگیره این اشعار شور و حال عجیبی در من ایجاد میکنه چون من در اولین روزهای سرودن ان حضور داشتم در سایت کوچه باغ واقعا عالی بود و هست