شد از فراق توام قامت کشیده خمیده

قصاب کاشانی – غزل شماره 281

شد از فراق توام قامت کشیده خمیده

هزار خار ملامت به پای دیده خلیده

شب گذشته به یاد رخ تو مردم چشمم

هزار قطره خون خورده تا سفیده دمیده

هزار بار دلم می‌زند به گرد سرت پر

ندیده است کسی صید پر بریده پریده

به شوره‌زار بود بیشتر چراگه آهو

به حیرتم که غزالم چرا ز دیده رمیده

ز عکس نیک و بد آیینه را ملال نباشد

یکی ست در بر روشن‌دلان ندیده و دیده

برون خرام که کرّوبیان عالم بالا

کشند خاک درت را ز شوق دیده به دیده

ز شوق دیدن رویت ز دیده تا سر کویت

چه چاره مدّ نگاهم به سر دویده ندیده

رساند ریشه به خون رفته‌رفته نخل سرشگم

از این نهال ثمر تا به هم رسیده رسیده

به یاد دوست به سر بر وصال اگر ندهد رو

یکی ست در بر بلبل گل نچیده و چیده

چه باک از دل قصاب کز فشار حوادث

هزار مرتبه خون گشته و ز دیده چکیده

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها