با آنکه در قلمرو هستی یگانه‌ام

قصاب کاشانی – غزل شماره 252

با آنکه در قلمرو هستی یگانه‌ام

بر گوش روزگار، گران چون فسانه‌ام

نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست

در آب همچو موج و در آتش زبانه‌ام

هر جا که دام وا شود آنجا مجاورم

هر جا خدنگ بال گشاید نشانه‌ام

مشتاق پایمردی برق است خرمنم

محتاج دستگیری مور است لانه‌ام

چون ذرّه جانب وطنم بازگشت نیست

آتش زده است عشق تو بر آشیانه‌ام

جز شرح حال من نبود ورد عندلیب

در نزد اهل دل غزل عاشقانه‌ام

گه چون غبار همدم باد است هستی ام

گه چون حباب بر سر آب است خانه‌ام

گاهی روم به آتش و گاهی شوم به آب

القصه طفل پادو این کارخانه‌ام

دل چاک گشت و دولت زلفش نداد دست

قصاب داغدار ز اقبال شانه‌ام

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها