کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم

قصاب کاشانی – غزل شماره 248

کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم

علاج درد دل بی‌قرار خویش کنم

ز خاک کوی بتان بوی غم نمی‌آید

مگر همان به سر خود غبار خویش کنم

چو کرم پیله به خود درتنم شب هجران

به حالتی که غمش را حصار خویش کنم

به ابر جمله کریمان نظر فکنده و من

نگه به چشم تر اشگبار خویش کنم

به هجر اگر کشیم دل نمی‌کند باور

دروغ وصل تو تا کی به کار خویش کنم

خط غلامی او خطّ سرنوشت من است

همین بس است که لوح مزار خویش کنم

هزار حیف که در این چمن رسید خزان

امان نداد که فکر بهار خویش کنم

طمع به هیچ ندارم در این جهان قصاب

سوای جان که فدای نگار خویش کنم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها