درون آشیان از بیضه تا من سر برآوردم

قصاب کاشانی – غزل شماره 244

درون آشیان از بیضه تا من سر برآوردم

ز تیر غمزه و بیداد خوبان پر برآوردم

لبش را با تبسم آشنا کردم به مهر آخر

به قلاب محبت ماهی از کوثر برآوردم

ز خال عنبرش بویی گمان می‌داشتم در دل

زدم آتش به خود تا دود از مجمر برآوردم

دل سوزان ز چشمم لخت‌لخت افتاد بر دامان

به جای اشک از این دریای خون آذر برآوردم

شکستم بستم از بیم نگاهش آرزو در دل

کشم چون آه گویی از جگر خنجر برآوردم

نهال باغ حرمانم گلم داغ است و بارم غم

ندیدم فصل شادی از زمین تا سر برآوردم

مرا شد دیدگان لبریز ز اشک گاه‌گاه دل

دو دریا آب از این یک قطره ی گوهر برآوردم

ندارم شکوه قصاب از کسی در سوختن هرگز

چنارآسا ز جسم خویشتن آذر برآوردم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها