به عشق تو گر سر نبازم چه سازم

قصاب کاشانی – غزل شماره 231

به عشق تو گر سر نبازم چه سازم

به داغ غمت گر نسازم چه سازم

دل و دین و هستی شده سد راهم

گر این هر سه یکسر نبازم چه سازم

برآورده تیغی که خونم بریزد

بر آن دست و خنجر ننازم چه سازم

به من بسته ره خصم بی‌رحم اگر جان

در این کهنه شش‌در نبازم چه سازم

چو درمان قصاب درد تو باشد

به درد تو یکسر نسازم چه سازم

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها