سرم شد باز گرم از مژدۀ بیجای سودایی

قدسی مشهدی- غزل شماره 447

سرم شد باز گرم از مژدۀ بیجای سودایی

به غم دل را بشارت ده، که عاشق می‌شوم جایی

چرا جام محبّت نشکند عهد لب مستان؟

که آمد لای کش دیوانۀ میخانه پیمایی

به دیگر باره رسوایی، بشارت روحِ مجنون را

که آمد با محبّت تازه پیمان کرده رسوایی

دو چشمم ماند قدسی بر سر هر ره چو نقش پا

که گردد آبروی چشم من، خاک کف پایی

 

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها