قدسی مشهدی- غزل شماره 254
سوای تو در سینۀ هر خام نگنجد
خوش باش که این باده به هر جام نگنجد
شوقی که من از دیدن رخسار تو دیدم
در حوصلۀ دیدۀ ایّام نگنجد
از نورِ توام هر بُن مو مطلع صبح است
در ملکِ تنم تیرگی شام نگنجد
وصل تو کجا و منِ بی ظرف که از شوق
در حوصلهام لذّتِ پیغام نگنجد
در سینۀ عشّاق، هوس راه ندارد
بت در حرم کعبۀ اسلام نگنجد
قدسی نبود رنگ وفا در رخ خوبان
در دفترِ خوبان ز وفا نام نگنجد