قدسی مشهدی- غزل شماره 175
باز تیرِ ستمت رخنه گر جان که شد؟
دستِ بیداد تو مخصوصِ گریبان که شد؟
گشته تاریک مرا خانۀ دل، حیرانم
که چراغ دل من، شمعِ شبستان که شد
سر ز من تافت سوی غیر، ببین کان سر زلف
رهزن دینِ که بود، آفت ایمان که شد
ما ز گلزارِ خزان یافته، پژمرده تریم
تا گلِ تازۀ ما زیب گلستان که شد
باز از دیدۀ قدسی شده خونابه روان
تا دگر ریشِ دلش تازه ز حرمان که شد