قدسی مشهدی- غزل شماره 114
دل در برم ز نالۀ پنهان لبالب است
ناقوسْ پرصداست کز افغان لبالب است
عشقم برد به میکده، زان رو که جای می
خمهای او ز خون شهیدان لبالب است
هرگز به دل تصوّرِ مرهم نکردهام
با آنکه ریشِ سینه ز پیکان لبالب است
ره نیست خواب را، که ز خونابۀ دلم
پیمانهوار، دیدۀ گریان لبالب است
زین چشمِ اشکبار و دل پاره پارهام
روی زمین ز لولو و مرجان لبالب است
قدسی نمیزند مژه بر هم، که دیدهاش
از آرزوی دیدنِ جانان لبالب است