برشد سپیده دم چو ازین دشت لاجورد

قاآنی شیرازی – سایر اشعار شماره 5

ترکیب بند

در ستایش شاهنشاه ماضی محمد شاه غازی طاب الله ثراه گوید

برشد سپیده دم چو ازین دشت لاجورد

مانند گردباد یکی طشتِ گرد گرد

مانند عنکبوتی زرین که برتند

بر گنبدی بنفش همه تارهای زرد

یا نقشبندی از زر محلول برکشد

جنبنده خارپشتی بر لوح لاجورد

برجستم و دوگانه کردم یگانه را

با آنکه جفت نیست سزاوار ذات فرد

می خواستم ز ساقی زد بانگ کای حکیم

در روز آفتاب ننوشد شراب مرد

گفتم تو آفتابی و هر جا تو با منی

روز است پس نباید اصلا شراب خورد

گفتا گلی بباید و ابری به روز می

گفتم سرشک بنده سحاب و رخ تو ورد

خندید نرم نرمک و گفتا به زیر لب

کاین رند پارسی را نتوان مجاب کرد

القصه همچو لعل خود آن طفل خردسال

آورد لاله رنگ میی پیر و سالخورد

بنشست و داد و خوردم و بهر کنار و بوس

با آن صنم فتادم در کشتی و نبرد

من می ربودم از لب او بوسهای گرم

او می کشید در رخ من آهای سرد

می گفت و همچو مینا مستانه می گریست

چون جام باده با دل پر خون ز روی درد

کای عضو عضو پیکرت از فرق تا قدم

بگشود چشم شهوت چون کعبتین نرد

تا کی هوای عشرت مدح ملک سرای

پیری بساط صحبت اطفال در نورد

 

برخیز و مدحتی بسزا گوی شاه را

تا آوری به وجد و طرب مهر و ماه را

 

تا کی غم بهار و غم دی خوریم ما

یک چند جای غم به اگر می خوریم ما

نز تخمه ی بهار و نه از دوده ی دییم

از چه غم بهار و غم دی خوریم ما

دانیم رفته ناید وز سادگی هنوز

هر چیز می رود غمش از پی خوریم ما

درپای خم بیا بنشانیم گلرخی

کاو هی پیاله پر کند و هی خوریم ما

بوسیم پسته ی لب و بادام چشم او

تا نقل و می ز چشم و لب وی خوریم ما

رنجیده شیخ ازینکه نهان باده می خوریم

رنجش چرا به بانگ دف و نی خوریم ما

گویند عمر طی شود از می حذر کنید

از وجد آنکه عمر شود طی خوریم ما

می چونکه یادگار جم و کی بود بیار

جامی که تا به یاد جم و کی خوریم ما

در کام بر نفس ره آمد شدن نماند

از بس که جام باده پیاپی خوریم ما

ساغر هنوز بر لب ما هم ز شوق می

گوییم لحظه لحظه که می کی خوریم ما

زاینده رود آبش اگر می شود کم است

یک روز اگر صبوحی در جی خوریم ما

ما را خیال خدمت شه مست می کند

نه این دو من شراب که در ری خوریم ما

 

شاه جهان محمد شه آسمان جود

اکسیر عقل جوهر دانش جهان جود

 

ای زلف سنبلی تو که بر گل شکفته ای

یا اژدری سیاه که بر گنج خفته ای

بر شاخ گل بنفشه ندیدم که بشکفد

اینک بنفشه یی تو که بر گل شکفته ای

بر نار تفته دسته ی سنبل کسی نکشت

یک دسته سنبلی تو که برنار تفته ای

بر نار کفته حقه ی عنبر کسی نبست

یک حقه عنبری تو که بر نار کفته ای

دیدم ز دور در رخ تو آتشین دو شب

پنداشتم که جنگل آتش گرفته ای

بازی و پرده بر رخ خورشید بسته ای

زاغی و شاهباز به شهپر نهفته ای

نمرودی از جفا نه که ریحان خط گواست

بر اینکه تو خلیلی و در نار رفته ای

چون دود و چون شبه سیهی و دل مرا

چون نار تفته ای و چو الماس سفته ای

چیزی ندانمت به جز از سایه بر زمین

از بهر آنکه کاسف ماه دو هفته ای

 

پر فرشته ای ز چه آلوده ای به گرد

مانا که خاک راه شهنشاه رُفته ای

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها