قاآنی شیرازی – سایر اشعار شماره 22
ترکیب بند
وله ایضا
ای زلف نگار من از بس که پریشانی
سرتا به قدم مانا سامان مرا مانی
چون زنگیکی عریان زانو به زنخ برده
در تابش مهر اندر بنشسته و عریانی
هندو چو سپارد جان در آذرش اندازند
تو به آتش سوزان در چون هندوی بیجانی
افعی زده را مانی از بس که به خود پیچی
با آنکه تو خود از شکل چون افعی پیچانی
افعی به بهار اندر از خاک برآرد سر
زآن چهر بهار آیین زین روی گرایانی
بسیار به شب کژدم از لانه برون آید
تو کژدمی و پیوست در روز نمایانی
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتی هست گر هست همانستی
زی کوی مغان ما را گاهی دو سه می باید
وز چنگ مغان ما را جامی دو سه می باید
دیوانه و ژولیده آشفته و شوریده
مشتاق نکویان را نامی دو سه می باید
زهاد ریایی را انکار بود از می
بر گردن این خامان خامی دو سه می باید
چشم بد بدخواهان از هر طرفی باز است
بر چهر نگار از نیل لامی دو سه می باید
در جان و دل و دیده جا کرده خیال دوست
آن طایر قدسی را با می دو سه می باید
از تاک به خم و زخم در شیشه از آن در جام
دوشیزه ی صهبا را مامی دو سه می باید
زلف و خط و گیسو را زیب رخ جانان بین
وان صبح همایون را شامی دو سه می باید
خواهی شودت ای دل کام دو جهان حاصل
زی بارگه خسرو گامی دو سه می باید
شاهی که بر او ختم است آیات جهانداری
وآمد به صفت رایش مرآت جهانداری
من بنده ی خاقانم از دهر نیندیشم
تریاق به کف دارم از زهر نیندیشم
گر چرخ زند ناچخ ور دهر کشد خنجر
از چرخ نپرهیزم وز دهر نیندیشم
دوشیزه ی صهبا را من عقد بخواهم بست
مهرش همه گر جان است از مهر نیندیشم
گر تیغ کشد خورشید ور قهر کند بهرام
زان تیغ نتابم رو زان قهر نیندیشم
شهری به خلاف من گر تیغ کشد چون بید
با حرز ولای آن زان شهر نیندیشم
چون نی ز فلک باکم بادیست کره ی خاکم
در بحر زنم غوطه از نهر نیندیشم
شاهی که ولای او داروی غمانستی
دست گهر انگیزش آشوب عمانستی