فروغ فرخزاد – مجموعه ی اسیر
شماره 6
پاییز
از چهره ی طبیعت افسونکار
بربستهام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوههای حسرت و ماتم را
پاییز، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده میرقصد
در پردههای مبهم پندارم
پاییز، ای سرود خیال انگیز
پاییز، ای ترانه ی محنت بار
پاییز، ای تبسم افسرده
بر چهره ی طبیعت افسونکار
تهران – مهر 1333