نیمه شب در دل دهلیز خموش

فروغ فرخزاد – مجموعه ی اسیر

شماره 28

صدایی در شب

نیمه شب در دل دهلیز خموش

ضربه ی پایی افکند طنین

دل من چون دل گل های بهار

پر شد از شبنم لرزان یقین

گفتم این اوست که باز آمده است

جستم از جا و در آیینه ی گیج

بر خود افکندم با شوق نگاه

آه، لرزید لبانم از عشق

تار شد چهره ی آیینه ز آه

شاید او وهمی را می نگریست

گیسویم در هم و لبهایم خشک

شانه ام عریان در جامه ی خواب

لیک در ظلمت دهلیز خموش

رهگذر هر دم می کرد شتاب

نفسم ناگه در سینه گرفت

گویی از پنجره ها روح نسیم

دید اندوه من تنها را

ریخت بر گیسوی آشفته ی من

عطر سوزان اقاقی ها را

تند و بیتاب دویدم سوی در

ضربه ی پاها، در سینه ی من

چون طنین نی، در سینه ی دشت

لیک در ظلمت دهلیز خموش

ضربه ی پاها، لغزید و گذشت

باد آوازحزینی سر کرد

 

 

تهران – 1334

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها