شعری از فرهنگ باریکانی

 

من شمع سرافرازم، در سینه پر از رازم

گریان شده‌ام هر شب،می‌سوزم و می‌سازم

در میکده می‌مانم اوصاف تو می‌خوانم

تا آنگه به ناز آیی بر ناز تو می نازم

این ساغر و این ساقی تا پر بود و باقی

با هجر تو می سازم جان بر تو همی بازم

با تار و دف و عودم، شوریده اگر بودم

عشق غزل ناب و هم عاشق آوازم

می‌سوزم و گریانم زین غصه و می‌دانم

پروانه ی مسکین را سوزد پر پروازم

از روز ازل بر ما حکم ازلی این بود

شیدایی و جانباز ی از نقطه ی آغازم

صالح تو به دیوانت گفتی غزل عشقم

سوزد اگر این پیکر جانباز و سرافرازم


واژگان کلیدی:اشعار فرهنگ باریکانی،نمونه شعر فرهنگ باریکانی،شاعر فرهنگ باریکانی،شعرهای فرهنگ باریکانی،شعری از فرهنگ باریکانی،یک شعر از فرهنگ باریکانی،غزل غزلیات غزل های غزلی از فرهنگ باریکانی،فرهنگ باریکانی صالح،فرهنگ باريكاني،مهندس فرهنگ باریکانی.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها