گيس باران را كشيدم، آسمان دردش گرفت
خواستم بالا بمانم نردبان دردش گرفت
استوا را بند كفشم كردم و رفتم كه رفت
هفت فرسخ زير پاهايم جهان دردش گرفت
جمله بنديهاي شعرم جاي دردم را نداشت
واژهها را جابه جا كردم زبان دردش گرفت
هي زبانم مو درآورد و دوباره طاس شد
تاس چرخيد و نچرخيدم از آن دردش گرفت
بس كه گفتم : ” فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ”
“فاعلاتن فاعلاتن ” ناگهان دردش گرفت
درد را از واژههايم حذف كردم، بعد حذف
برگ خشكي زير پاي عابران زردش گرفت
درد را از ريشه ي تاريخي اش سوزاندم و
كل تاريخ ادبياتمان آتش گرفت
واژگان کلیدی : اشعار،نمونه شعر،شاعر،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،شهرستان کوهدشت،کوهدشتی،استان لرستان.