گر چه مجنونم و صحرای جنون جای من است

فرخی یزدی – غزل شماره 49

گر چه مجنونم و صحرای جنون جای من است

لیک دیوانه تر از من دل شیدای من است

آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون

نیش آن خار که از دست تو در پای من است

رخت بربست ز دل شادی و هنگام وداع

با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است

جامه ای را که به خون رنگ نمودم امروز

بر جفاکاری تو شاهد فردای من است

چیزهایی که نبایست ببیند، بس دید

به خدا قاتل من دیده ی بینای من است

سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود

با همه جور و ستم همت والای من است

دل تماشایی تو، دیده تماشایی دل

من به فکر دل و خلقی به تماشای من است

آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز

پای پر آبله ی بادیه پیمای من است

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها