فرخی یزدی – غزل شماره 117
یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد
وین عقده به آسانی، بگشوده نخواهد شد
تا فقر و غنا با هم، در کشمکش و جنگند
اولاد بنی آدم، آسوده نخواهد شد
در وادی عشق از جان، تا نگذری ای سالک
این راه پر از آفت، پیموده نخواهد شد
اندیشه کجا دارم، از تهمت ناپاکان
چون دامن ما پاکست، آلوده نخواهد شد
ای شاه رخ نیکو، از خط جفا رخ شو (1)
کاین لکه تو را از رو، بزدوده نخواهد شد
از گفته ی ما و من شد تازه غم دیرین
این رسم کهن تا کی، فرسوده نخواهد شد
گر دشمن جان گردند، آفاق به جان دوست
یک جو غم جانبازان، افزوده نخواهد شد
واژگان دشوار : 1– این مصراع چنین نیز آمده است : ای آینه رخ پرهیز از زنگ خیانت کن