غزل های سپیده سامانی

 

شعر نخست :

من ندانم گفت آری زیر لب یا گفت نه

آنقدر دانم که با چشمان گویا گفت نه

رو نهادم با هزاران واژه استقبال را

با وداع تلخ او یک واژه تنها گفت نه

باد را گفتم نباید سخت در زنجیر شد

باز تابش را چو کوه پای بر جا گفت نه

بر که ای متروک در رویای رفتن غرق بود

موج از تصمیم او خندید دریا گفت نه

دشت بی پروای باران خفت با اندام سبز

ابر از این خواهش به خود لرزید اما گفت نه

نسترن در شعر هایش گفت از اثبات نور

آسمان در جمله هایش آشکارا گفت نه

خوب می دانست رنگ آخرش بی پاسخ است

حرفها خاکستری شد بی محابا گفت نه


شعر دوم :

تو را به گریه سرودم، وداع تا شب پایان

‏به یاد آر پس از این، سرود واژه ی گریان

‏تو اى عزیزترینم! خزان رسیده به شهرت

‏و ناگزیر سفر کن، ز سایه‏ هاى گریزان

‏نه با شکوفه و خنده، نه چون رهاى پرنده

‏که در شبى شکننده، که بى‏ستاره و پنهان

‏نمانده است شهابى، نه آتشى و نه آبى

‏که داغ‏هاى سرابى، که خارهاى مغیلان

‏بگو به ماه نتابد، به کوچه راه نیابد

ز خانه تا بگریزى، چو بادهاى پریشان

‏شبت مخاطره دارد، غروب خاطره دارد

نظر به پنجره دارد، نگاه خسته ی ایوان

‏تو چشم بر همه بسته، من از وداعِ تو خسته

‏دل ستاره شکسته، سپیده سر به گریبان


واژگان کلیدی:اشعار سپیده سامانی،نمونه شعر سپیده سامانی،شاعر سپیده سامانی،شعرهای سپیده سامانی،شعری از سپیده سامانی،یک شعر از سپیده سامانی،غزل غزلیات غزل هی غزلی از سپیده سامانی،سپيده ساماني.‏

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها