رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

رهی معیری – غزلیات

شماره 74

پایان شب

رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

غرق گل است بسترم از بوی او هنوز

دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید

نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز

از من رمید و جای به پهلوی غیر کرد

جانم نیارمیده به پهلوی او هنوز

دردا که سوخت خار و خس آشیان ما

نگرفته خانه در چمن کوی او هنوز

روزی فکند یار نگاهی به سوی غیر

باز است چشم حسرت من سوی او هنوز

یک بار چون نسیم صبا بر چمن گذشت

می آید از بنفشه و گل بوی او هنوز

روزی که داد دل به گل روی او رهی

مسکین نبود باخبر از خوی او هنوز

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها