ره از اغیار خالی کن چو عزم کوی ما داری

ره از اغیار خالی کن چو عزم کوی ما داری

نظر بر غیر ما مفکن چو قصد روی ما داری

به ذوق از لا به بالا رو که تا لالای ما کردی

صدف کن گوهر خود را اگر لؤلؤی ما داری

کسی دیگر چو هویی را مسلم نیست الا هو

بگو یا هو و یا من هو اگر هوهوی ما داری

من آن شمعم که در مجلس مرا پروانه بسیارند

بسوزان خویش را چون او اگر خود بوی ما داری

ز معشوقان هر جایی تو را چون کار بگشاید

حرامت باد اگر رغبت به غیر سوی ما داری

چو طوطی در قفص خو کن اگر شکر همی خواهی

نوا چون فاخته میزن اگر کوکوی ما داری

حجاب از پیش ره برگیر و دلبر در کنار آور

که سیلت را یقین کردم که رو با روی ما داری

مسلم آن زمان باشد ترا لاف سرافرازی

که در میدان جانبازان سرت را گوی ما داری

درون باطن خود را به نور ما منور کن

اگر چه ظاهر خود را به جست و جوی ما داری

ز تیر غمزه ات مستم که از جانم گذر کرد او

کمان شمس دین بینی چو تو بازوی ما داری

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها