دگربار این دلم آتش گرفتست

مولانا-غزل شماره 340

 

دگر بار این دلم آتش گرفتست

رها کن تا بگیرد خوش گرفتست

بسوز ای دل در این برق و مزن دم

که عقلم ابر سوداوش گرفتست

دگر بار این دلم خوابی بدیدست

که خون دل همه مفرش گرفتست

چو سایه کل فنا گردم ازیرا

جهان خورشید لشکرکش گرفتست

دلم هر شب به دزدی و خیانت

ز لعل بار سلطان وش گرفتست

کجا پنهان شود دزدی دزدی

که مال خصم زیر کش گرفتست

بسی جان که همی‌پرد ز قالب

ولی پایش حریف کش گرفتست

ز ذوق زخم تیرش این دل من

به دندان گوشه ی ترکش گرفتست

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها