باده ده آن یار قدح باره را

مولانا-غزل شماره 254

 

باده ده آن یار قدح باره را

یار ترش روی شکرپاره را

منگر آن سوی بدین سو گشا

غمزه ی غمازه ی خون خواره را

دست تو می‌مالد بیچاره وار

نه به کفش چاره ی بیچاره را

خیره و سرگشته و بیکار کن

این خرد پیر همه کاره را

ای کرمت شاه هزاران کرم

چشمه فرستی جگر خاره را

طفل دو روزه چو ز تو بو برد

می‌کشد او سوی تو گهواره را

ترک کند دایه و صد شیر را

ای بدل روغن کنجاره را

خوب کلیدی در بربسته را

خوب کمندی دل آواره را

کار تو این باشد ای آفتاب

نور فرستی مه و استاره را

منتظرش باش و چو مه نور گیر

ترک کن این گنگل و نظاره را

رحمت تو مهره دهد مار را

خانه دهد عقرب جراره را

یاد دهد کار فراموش را

باد دهد خاطر سیاره را

هر بت سنگین ز دمش زنده شد

تا چه دمست آن بت سحاره را

خامش کن گفت از این عالم است

ترک کن این عالم غداره را

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها