غزلی از پروین حیدری

 

باران ببار ،اما بدان اينجا صفا را می کشند

مجنون به صحرا می برند، حلاج ها را می کشند

اينجا تمام مردمان احساس غربت می کنند

باران غريبی کن فقط،چون آشنا را می کشند

در انتظار جامه ای با عطر و بوی يوسف اند

اما ببار و خود ببين باد صبا را می کشند

گل با تو می خندد ولی زنبور او را می مکد

باران نمی دانی چطور اينجا وفا را می کشند

امروز زخم خاک را چون مرهمی می باری و

فردا تو را پس می زند! اینجا دوا را می کشند

می ترسم این را گویم و خشکی ببارد جای تو

این مردمان ناسپاس حتی خدا را می کشند


واژگان کلیدی:اشعار پروین حیدری،نمونه شعر پروین حیدری،شاعر پروین حیدری،شعرهای پروین حیدری،شعری از پروین حیدری،یک شعر از پروین حیدری،غزل غزلیات غزل های غزلی از پروین حیدری،پروين حيدري.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها