غزلی از علی اصغر حکمت

 

دگرانش نگرانند و منم دل نگران

کای خدا ! دار نگاهش ز نگاه دگران

تو چنین پرده که بگشودی و رخ بنمودی

کور باشد که نباشد به جمالت نگران

نظر ما به جهان بود پی دیدن تو

ای تو منظور دل و دیده ی صاحب نظران

هر طرف جلوه ای از صوت تو صورت بست

وه ! که بس بی خبرند این همه کوران و کران

تاج شاهی که همه ی حاصل آن دردسر است

ما از آن فارغ و مشغول بدان تاجوران

ای سر زلف تو آسایش شوریده دلان

وی خم طره ات آرامش آشفته سران

بِرهان از قفس این بلبل پر سوخته را

تویی از لطف رهاننده ی بی بال و پران


واژگان کلیدی: علی اصغر حکمت،اشعار علی اصغر حکمت،نمونه شعر علی اصغر حکمت،شاعر علی اصغر حکمت،شعرهای علی اصغر حکمت،شعری از علی اصغر حکمت،یک شعر از علی اصغر حکمت،غزل علی اصغر حکمت،غزلیات علی اصغر حکمت،غزل های علی اصغر حکمت،غزلی از علی اصغر حکمت،سیاستمدار ادیب شاعر و نویسنده

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عبداللهی پناه
میهمان
عبداللهی پناه
بهمن 17, 1400 9:42 ب.ظ

با درود
علی اصغر حکمت که وزیر معارف در زمان رضا شاه بود اصالت شیرازی دارد و اصلا تهرانی نیست.