گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
مرا ز عالم علوی فرشتگان هر دم
ندا کنند که درویش باش و پادشاهی کن
چو جم مباش به سلطانی زمین قانع
بکوش و سلطان از ماه تا ماهی کن
اگر چه هر نفست می دهد فریبی نفس
تو تکیه بر کرم و رحمت الهی کن
ز کنج خلوت تاریک رخ متاب عماد
وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن
واژگن کلیدی:عمادالدین فقیه کرمانی،عماد الدین فقیه کرمانی،عماد فقیه کرمانی،اشعار،نمونه شعر،شاعر ،شعرهای،شعری از،یک شعر از،غزل غزلیات غزل های غزلی از،عماد كرماني.