شعری از علیرضا پوربزرگ

 

تا ببینم جمال خدا را

هدیه کردم بر او دست و پا را

دست و پا دادم اما گرفتم

بال معراجی کبریا را

گر چه بی دستم اما من از دل

اعتصامم به حبل المتین است

پای رفتن ندارم ولیکن

منزلم کوی عین الیقین است

دست و پایم اگر ارزشی یافت

این بها را به من آسمان داد

تا پذیرفت این هدیه ام را

عشق را،عاشقی را نشان داد

تا که او حاکم عرش و فرش است

در رهش جان و سر دادن از ماست

سر که در راه جانان نباشد

در فرادوش ما بار بیجاست


واژگان کلیدی:علیرضا پوربزرگ وافی،اشعار علیرضا پوربزرگ،نمونه شعر علیرضا پوربزرگ،شاعر علیرضا پوربزرگ،شعرهای علیرضا پوربزرگ،شعری از علیرضا پوربزرگ،یک شعر از علیرضا پوربزرگ.

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها