چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید

میرزاده عشقی – ادبیات جدید و کلاسیک

ادبیات جدید – نوروزی نامه – شماره 2

مدح (موسم نوروزی و اثرات مصفای آن در عالم، خاصه در استانبول و تعریف منظره ی زیبای سحرگاهی مدا)

چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید

رود این سال فرتوت و یکی سال جوان آید

از این خوابم چنین یابم که سالی خوش روان آید

که آن نامهربان یارم، به خوابم مهربان آید

اگر چه من حکیمم این سخن لغوم گمان آید

به نزد من زمان یکرنگ و یکسان است هر روزی

 

ولی امروز هست، آن روز تاریخی و دستانی

که عالم برکند این رخت چرکین زمستانی

به جای آن به خود پوشد، حریر سبز بستانی

به ویژه ای خوشا نوروز و این شهر کهستانی

صفای منظر دریا، ز وضع جنگلستانی

سخن این بُد که شب فارغ شد از رخت سیه دوزی

 

سحر باز آفتاب آمد، به روز آورد دنیا را

مطلا ساخت کهسار و تلالو داد دریا را

زرافشان کرد دامان قبای سبز صحرا را

تو هم چون آفتاب آخر، برون آ، لحظه ای یارا

که با این آفتاب، عالم بتر از شب بود ما را

سزد تو آفتاب آیی و روز ما بیفروزی

 

نویسندگان :
نویسندگان :

امین پیرانی - حامد پیری

نوشته های مرتبط
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها